نوزادی سپیدموی، آخرین چیزی بود که سردار شجاع ایران و امیر زابلستان ممکن بود بپذیرد، پس از آن که سالها در حسرت داشتن وارث و فرزند، موی سپید کرده بود.

 ایستاده بر سراپرده چادرِ همسر تازه فارغ‌شده، آتش خشم در دل و عرق شرم بر پیشانی، نوزاد خوش صورتِ خوش خنده را که زندگی و سلامت، از او به تمام ذرات و اشیا سرایت کرده بود، نظاره ای کرد، و از این همه زیبایی، تنها اندک موی روییده بر سر کوچک او را دید. نقره موهایِ کودک، دندانهای سام پهلوان را بر هم فشرد. دیگر نایستاد تا مبارکی بگوید و مبارکی بشنود.

نوزادی با مشکل حاد قلبی که روز به روز هم وخیم تر می شود؛ آخرین چیزی بود که این کارگر سختکوش بلوچ و همسرش، پس از سالها چشم انتظار ماندن برای فرزند، توقع داشتند. با مصیبت از روستایی دورافتاده به بیمارستانی در زاهدان آمدند و حالا پزشک می گوید برای ادامه درمان یا باید ساکن تهران شوید یا دائما بین بلوچستان و تهران در تردد باشید. پدر، بر نیمکتِ راهروی بیمارستان نشسته، دستهایش را در جیبهای خالی کاپشن کهنه اش فرو برده، به سقف خیره مانده و آه می کشد. مادر بی صدا اشک می ریزد.

سامِ نریمان بی درنگ فرمان نوشت تا فرزندِ به‌آغوش‌نکشیده را در آغوش البرز کوه به حال خود رها کنند؛ ولی فرمان تقدیر، وانهادنِ زال نبود. همان روز، سیمرغ که آشیانه خود بر قله البرز را به قصد شکار ترک کرده بود، از فرازِ آسمان، تلالو آفتاب صبح را بر بدن کوچک زال دید و به یافتن طعمه ای آسان امیدوار شد. اما فرود که آمد، گریه معصومانه کودکِ رها شده، بر سر رحم‌اش آورد. او را بر گرفت و به لانه خود برد.

  • نمی تونیم زن! به خدا نمی تونیم!
  • موسسه گفته هزینه درمانش رو میده.
  • بابا می دونم. چند بار میگی؟ ولی موسسه که اینجا نیست. چطور ماهی یه بار تا تهران بریم؟! ما تو نون شبمون موندیم.

سالها بعد وقتی زال جوان نیرومندی شد و به خواهشِ پدر، سوی خاندانش بازگشت، سیمرغ  پری از پرهایش را به او داد و گفت هر زمان در اضطرار و نیاز بودی، کافی است پر مرا در آتش افکنی تا به آنی برای نجاتت از راه برسم…

لازم نیست چشمانت را ببندی و تصور کنی سیمرغ اسطوره ای اگر واقعیت داشت، پری از پرهایش را آتش می زدند و برای بردنِ این نوزاد می آمد و صدها کیلومتر فاصله بلوچستان و تهران، به ساعتی طی می شد و اندوه دل مادر و یأسِ پدر تمام می شد و این کودک قد می کشید و بزرگ می شد و به جوانی می رسید… نه! لازم نیست تصور کنی! گاهی به همت نیکترین مردمان، می توان پایِ اسطوره ها را به این زمین باز کرد.

خیریه سیمرغ، سفرهای درمانی کودکان را با کمک و حمایت شرکتهای فعال در حوزه صنعت سفر، تأمین می نماید.

سیمرغ کوهِ قاف، رسیدن گرفت باز …

اراده کرده ایم سیمرغ، این پرنده افسانه ای را به امدادِ کودکان این سرزمین، به پرواز درآوریم!

دیدگاهی بنویسید.

سیمرغ، برند ملی مسئولیت اجتماعی در حوزه سفر

تهران‏، میدان آزادی، اتوبان لشگری، بعد از ایستگاه مترو بیمه، پلاک 31، کارخانه نوآوری آزادی، موسسه خیریه سفرهای سیمرغ

تلفن: 02149275888
ایمیل: Pr@Simorghcharity.ir