داستان شکل‌گیری سیمرغ، داستان یک روز برفی است که روبروی یکی از بیمارستانهای پایتخت منتظر تاکسی ایستاده ای تا به خانه برگردی. شاید خودت برای پیگیری درمان عزیزی از عزیزانت آمده باشی که بیماری صعب العلاجش، قلبت را چنگ می زند و دوست می داری جانت را فدا کنی تا او سلامت شود و دوباره با صدای زیبای بلندش، از ته دل بخندد.

پیش از آن که دست بلند کنی برای تاکسی، ناگهان نگاهت به ردیف چادرهایی می افتد که چسبیده به دیوار بیرونیِ بیمارستان، به خیمه گاه لشکری گرفتار شده در برف و بوران می ماند. موقتا قید خانه رفتن را می زنی تا دقایقی با چادرنشینان بیمارستانی در مرکزِ پایتخت کشورت صحبت کنی.

  • بچه م مریضه! با مصیبت پول اتوبوس جور کردیم، اومدیم تهران برای درمان. اینجام کسی رو نداریم.
  • مجبور شدیم چادر بزنیم. جایی رو نداریم بخوابیم. مادرم اینجا بستری شده. باید پیشش باشیم. کارای درمانش رو پیگیری کنیم.
  • ندارم خب! از کجا بیارم شبی صد تومن بدم برا یه اتاق؟ دکتر گفته یه ماه اقلا باید بمونید.
  • دکتر بهم گفت ببرش شهرستان. یه هفته دیگه بیا. اگه برم، دیگه پول ندارم بلیط بگیرم برگردم. همینجا گوشه خیابون موندیم که این هفته بگذره.
  • و …

با خودت می گویی، من و عزیزی که از خانواده ام بیمار شده، ساکن تهرانیم و این همه رنج برده ایم در این سالِ سخت… وای به حال آن کس که از شهری دیگر آمده و در این شهر غریب، برای درمان عزیز دلبندش گرفتار شده است.

و حالا فکر می کنی داستان آغاز سیمرغ، داستانی است که خیلی وقت پیشتر باید شروع می شد. باید کسی باشد، کسانی باشند، شرکتی باشد، شرکتهایی باشند که چادرنشینی خانواده های بیماران را در سرما و گرمای خیابانها و کوچه های منتهی به بیمارستانها تحمل نکنند، تأخیر در درمان کودکان مناطق دورافتاده را برنتابند و بخواهند یک بار برای همیشه مسئله سفر درمانی حل و فصل شود.

موسسه سیمرغ، روز اول شبیه یک آرزو بود، اما دوردست نماند، به آهِ حسرت تبدیل نگردید و به فرداهای نامعلوم موکول نشد. تنها به یک هدف هم محدود نشد. یعنی نه فقط سفر درمانی… بلکه قرار شد هر سفری که ضرورتی حیاتی و قابل توجه دارد، مدنظر قرار گیرد. به همین دلیل وقتی در آبان ماه 96 ، قلب ایران با لرزیدنِ کرمانشاه لرزید، علی بابا قدم پیش گذاشت و نخستین حامی سفرهای سیمرغ شد و توانستیم امدادگرانی با تجربه و متخصص را به مناطق آسیب دیده بفرستیم تا با شناسایی دقیق و مدیریت درست، کمکهای مردمی به بهترین شکل و در ضروری ترین نقاط توزیع شود.

پیشتر که آمدیم، تأمین سفرهایی که آخرین آرزوی کودکان بیمار بود یا بزرگترین آرزوی کودکان کار شده بود نیز در دستور کار قرار گرفت. باورش سخت بود و تلخ و البته دیدن لبخندش زیباترین لحظات عمرمان شد. باورِ این که دختر 14 ساله ای به عمر خود حتی سفر یک روزه ای نرفته، و دیدنِ لبخندِ او که شادمانه در جنگلی سرسبز می دود و این سفر، زندگی اش را زیر و رو کرد.

 به تدریج بر هدف نخست خود تمرکز بیشتری یافتیم. سفرهای درمانی که خیریه ها و سازمان های مردم نهاد به ما ارجاع داده می شد.

در موسسه سیمرغ، ما علاوه بر تأمین تعداد قابل توجهی از سفرهای موسسه محک و موسسه بین المللی زنجیره امید طی سال‌های 98 و 99، مدت‌هاست تمام سفرهای خانه آرمان عماد  را بر عهده گرفته‌ایم و با دیگر موسسات معتبر و شناخته شده نیز همکاری مستمری داریم.

امروز وقتی تماس می گیرند که حال ساناز هشت ساله مان بد شده و باید با کپسول اکسیژن هر چه زودتر از زاهدان به تهران منتقل شود، قوت قلبی داریم که امکانی هست برای تهیه بلیط او و مادرش در کمترین زمان ممکن و خیالمان راحت است که جای این مادر و فرزند، در میان لشکر چادرنشینان کنار دیوار بیمارستان نخواهد بود و می دانیم که می توانیم بارِ اندوه این لشکر غمزده را به همت شرکتهای مسئولیت پذیر و مردم نیک اندیش میهنمان، کمی سبک کنیم… دستکم تنها نگران سلامتی عزیز خود باشند، و دغدغه سفر و اسکان را نداشته باشند.

آری!

این رسالت ماست: خانواده های بیماران تنها نگرانی شان، بهبود بیمارشان باشد… نه دو قطعه بلیطِ ناقابل و سقفی بالای سرشان در شهری غریب!

دیدگاهی بنویسید.

سیمرغ، برند ملی مسئولیت اجتماعی در حوزه سفر

تهران‏، میدان آزادی، اتوبان لشگری، بعد از ایستگاه مترو بیمه، پلاک 31، کارخانه نوآوری آزادی، موسسه خیریه سفرهای سیمرغ

تلفن: 02149275888
ایمیل: Pr@Simorghcharity.ir